زینب وصیت میکنم...
زینب وصیت می کنم ... یادت بماند شهرمان
بابا که تنها می شود ... مادر سپاهش می شود
باکی نبود از آتش و هیزم، علی تنها شده
ترست مباد از مشعل و نیزه، حسین در خون شده
زینب وصیت می کنم ... یادت بماند در حرم
وقت وداع آخرش ... بوسه گلویش را بزن
زینب وصیت می کنم ... پیراهنی بر تن کند
انگشتر خاتم به میدان می برد ... زینب بگو مخفی کند
زینب دلم در واهمه ... افتاده از آن همهمه
اصغر که با خود می بری ... مخفی بکن ار حرمله
زینب وصیت می کنم ... چون در اسارت می روی
معجر اضافه می خری... زینب دعایت می کنم
تو آبروی عترتی
زینب به روی ناقه ای ... آن دم که میبینی سری
رأس به خون آغشته ای ... آن دم که مضطر گشته ای
مادر دعایت می کند
در اسارت چون رسالت می کنی ... امر به معروفت قبول
خسته نباشی کربلایی زینبم ... اشک و زیارت ها قبول
بر خاک تربت سجده کردی زینبم ... زین پس نمازهایت قبول
بر ما رأیت و خطبه ات ... مادر دلش آرام گرفت
بعد از حسین قبل از علی ... زینب علم بر دوش گرفت
ادامه مطلب